آب باریکه
...
حماسه رود را درودی نباید گفت
که از خروش ناگزیر است
من تلاش آبی را
کز آوند گیاهی خُرد
بالا می رود،
بیش پاس میدارم
تا رودی
که با غرشی بلند
در بستری ناگزیر می رود…
(بخشی از شعر علی موسوی گرمارودی)
الان من هرچی فکر میکنم دقیقا همون آب باریکهام که داره از آوند گیاهی خرد بالا میره. خدا میدونه چه حس خوبی دارم از این وضعیت و چه قدر خوشحالتر که کسی حال منو به این قشنگی بیان کرده.
فرصت گشت و گذار توی دنیای مجازی رو زیاد ندارم و خیلی نمیتونم به دوستان سر بزنم. فعلا که دنیای واقعی تمامِ وقتم رو پر میکنه. امید به روزهایی که بیشتر بنویسم و بیشتر با این صفحه سر و کله بزنم. فعلا کجدار مریض ادامه میدم تا این جا یهو واژگون نشه.
راستی بوی پاییز میاد. دلم لک زده براش. امیدوارم خوب باشه، خوب...
بوی باران پاییزه دارد این پست لیلا
سلام دل ماهم لک زده... خش خش خش خش!!!!!
سلام درود برشما![گل]
منتظر نوشه هاتون هستیم
سلام قسمت های خوبی را از شعر گرمارودی انتخاب کرده ای . اتفاقن چند شعر بلند بالایی از این شاعر آیینی را در یکی از کتاب هایم مورد نقد و بررسی قرار داده ام. موفق باشید.
سلام عزیزم چقد نزدیکه حست به حس من .بامزست منم نمیدونم چطوری رسیدم به سایتت اما قسمت منم خوندن پست تو بود که شباهت افکار من به یکی دیگه رو اشنا کرد.مثل سیب پشت برگها که قسمت خودت بود